لسکوکلایه عکس

مدیر سایت . غلامرضاوظیفه شناس عکسها رو خودم میگیرم

میدان بهارستان سال (ادامه مطلب رابخوانید)1392



 

شهید آیتالله سیدحسن مدرس؛ ستارهای درخشان در کشوری تاریک

مجسمه وسط میدان بهارستان را مینگرم که تنهای تنها مانده است شاید کمتر کسی بداند اصلا آن مجسمهی کیست. راستی دیگر فکر نکنم حتی اسکناس 10 تومانی چاپ شود دیگر چه برسد که نشانی از آن در جیبهای لباسهایمان وجود داشته باشد تا شاید با نگاه کردن به آن یاد شهید آیتالله مدرس بیفتیم .

 

 شهید آیتالله مدرس همان کسی است که مرجعیت شیعیان هند را نپذیرفت و با عارف نامی حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (نخودکی)، هم حجره بود تسلطش در مباحث به هنگام تدریس به اندازهای بود که از آن زمان به «مدرس» مشهور شد ولی مانند بسیاری از بزرگان دیگر در سخن و عمل ما شاید حتی به زحمت هم نتوان نشانی از وی یافت.

 

آیت الله سید حسن مدرس، یکی از چهرههای درخشان تاریخ تشیع و اسلام به شمار میرود. نام ایشان "سید حسن" و نام خانوادگیشان، "قمشهای افسهای"، مشهور به «مدرس« و از سادات طباطبایی "زواره" است که نسبش با 31 واسطه به حضرت امام حسن مجتبی(ع) میرسد. پدر ایشان، مرحوم سید اسماعیل طباطبایی و مادر شان خدیجه نام داشت که او از نیز سادات طباطبایی زواره بود.

 

وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان، به نجف رفته و پس از هفت سال اقامت در آن شهر و تأیید مقام اجتهادش از سوی علمای نجف، در سال ۱۳۱۸ق (در چهل سالگی) راهی اصفهان شد.

 

استادان برجسته آیتالله مدرس:

 

اولین استاد وی مرحوم سید عبدالباقی، سپس مرحوم میرزا عبدالعلی هرندی، آخوند ملامحمدکاشی، میرزا جهانگیرخان قشقایی و … بوده اند (شهید مدرس خود در زندگینامهاش میگوید که حضور بیش از ۳۰ استاد را در علوم گوناگون درک کرده است.)

  

اغلب تألیفات ایشان هنگام هجوم مأمورین دستگاه شهربانی رضاخانی به یغما رفته و مفقود شده است. از دست نوشتههای وی جز چند نسخه باقی نمانده است. برخی از آثار و تألیفات وی عبارت است از:

 

۱ کتاب زرد:

 

آیت الله شهید مدرس این کتاب را در بررسی و گزارش تاریخ سیاسی و اجتماعی معاصر نوشته و چنان که مشهور است حقایق زیادی را در آن ارائه و جاسوسان متعددی را افشا کرده است.

 

۲ حاشیه بر کتاب "النکاح مسجد شاهی":

 

این اثر کتابی در مبحث نکاح فقه به نام «کتاب النکاح» است. شهید آیتالله مدرس طبق سنت معمول در میان فقهای شیعه به آن کتاب «حاشیه» زده؛ یعنی فتاوای فقهی خود را در حاشیه آن ذکر کرده است. (حاشیه زدن بر متون فقهی، کاری بزرگ و کاملاً تخصصی در فقه است و تنها در صلاحیت فقهای برجسته و جامع الشرایط است.)

 

۳ تعلیقه بر کفایه الاصول:

 

از جمله کسانی که بر "کفایه" تعلیقه نوشته اند، مرحوم «سید حسن مدرس» است که نشانگر این حقیقت است که وی در اصول فقه دارای مبنای فتوایی بوده است.

 

۴ رسالهای در ترتب، در علم اصول فقه. 5 رساله ای در شرط متأخر در علم اصول فقه. 6 رساله ای در لزوم و عدم لزوم "قبض در موقوفه" و غیر آن، که در یکی از مباحث مشکل و اختلاقی فقه نوشته شده است. 7 مجموعه نطق ها، مکتوبات و مقالات مدرس(فقط انتشارات ابوذر، برخی از نطق ها و مکتوبات او را، همراه با اظهار نظر و بررسی، در سال ۱۳۵۶ش منتشر کرده است)

 

بر مبنای تقریر دروس دو استاد بزرگوار او در اصفهان، "شیخ مرتضی ریزی" و "میرزا محمد باقر درچه ای") این کتاب نشانه اوج فقاهت و اجتهاد مدرس در مبانی احکام است.

 

مجموعه «الرسائل الفقهیه» به ضمیمه کتاب خطی «شرح رسائل»، چهار رساله مستقل در فقه استدلالی است که از شهید مدرس به جای مانده است و هر کدام در موضوع مشخصی نوشته شدهاند، لکن هیچ کدام عنوان ندارند. این چهار رساله عبارتند از: 1 رسالة فی سهو الإمام و المأموم: فقه استدلالی. 2 رسالة فی قضاء الصلوات الفائتة: فقه استدلالی.3 رسالة فی مسائل الغصب: فقه استدلالی. 4 وجیزة فی مسائل الرجوع و العِدة: فقه استدلالی.

 

۱۱ اصول تشکیلات عدلیه (با همکاری دیگران).۱۲ دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.۱۳ شرح روان بر نهج البلاغه. 14 زندگی نامه «خود نوشت» که برای روزنامه اطلاعات فرستاده است.

  

دوران کهنسالی سید حسن مدرس

 

دوران کهنسالی شهید آیت الله مدرس را می توان یکی از سختترین دوران زندگی ایشان به حساب آورد. در این دوره، با پایان کار مجلس ششم، رضاخان به عنوان شاه، آن چنان قدرتی یافته بود که می توانست از ورود مخالفینش به مجلس جلوگیری کند.

 

آیت الله مدرس در انتخابات مجلس هفتم هم کاندیدا شد، ولی آراء او را نخواندند. وقتی انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای ملی به پایان رسید، حتی یک رأی هم از صندوق به نام مرحوم مدرس بیرون نیامد و ایشان آن جمله معروف را بیان کرد که:

 

"اگر هیچ کس از مردم تهران به من رأی نداده باشند، ولی خودم که یک رأی به خودم دادم، پس این یک رأی که به نام مدرس در صندوق بود چه شد و چرا خوانده نشد؟

 

رضاخان به این هم اکتفا نکرد، بلکه با تهدید، از وی خواست از سیاست دوری کند. مدرس در جواب گفت:

 

"من وظیفه انسانی و شرعی خویش را دخالت در سیاست و مبارزه در راه آزادی می دانم و به هیچ عنوان دست از سیاست بر نمی دارم و هرکجا باشم همین است و بس."

 

با راه نیافتن مرحوم مدرس به مجلس دوره هفتم، پایان مجلس ششم به معنای پایان مصونیت سیاسی آیت الله مدرس هم بود؛ لذا رضاخان فرصت را مغتنم شمرد و دستور دستگیری و تبعید او را صادر کرد.

 

شامگاه ۱۶ مهرماه ۱۳۰۷ش، دو روز پس از افتتاح هفتمین دوره مجلس شورای ملی، مأموران نظمیه، وحشیانه به منزل مدرس هجوم بردند. محمد درگاهی، رئیس نظمیه و همراهانش، با ضرب و جرح مدرس و فرزندانش، وی را شبانه از تهران خارج کردند و به سمت مشهد بردند.

 

ابتدا چند روزی ایشان را در یکی از دهات مشهد زندانی کردند و پس از آن او را به شهر "خواف" بردند و در وسط پادگان نظامی شهر سکونت دادند.

 

دوران حبس شهید مدرس در "خواف"، نه سال طول کشید. در دوره اقامت اجباری مدرس در خواف، رضاخان دو بار، "سپهبد امان الله جهانبانی" را به دیدن او میفرستد و به سید پیغام می دهد که اگر از سیاست و دخالت در امور دولتی دست بردارد و تنها به مسائل مذهبی و امور شرعی بپردازد، او را آزاد خواهد گذاشت.

 

رضاخان حتی پیشنهاد کرده بود که مدرس، تولیت آستان قدس رضوی (ع) را بپذیرد، یا به عراق برود و در آن جا با خیال راحت بقیه عمر خویش را به عبادت و تحصیل و تدریس بگذراند، ولی مدرس حاضر به سازش با او نشد و در نهایت، شهادت در راه خدا را بر زندگی آسوده ترجیح داد.

 

فقط پس از سقوط نهایی رضاشاه از تخت سلطنت در سال ۱۳۲۰ش، بود که دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات دوران سلطنت او توانست عاملان و مباشران قتل مدرس را شناسایی، محاکمه و معرفی کند.

 

 

او در ایام ماه محرم، صفر و ماه مبارک رمضان، که درس استادان تعطیل میشد، به طور خصوصی نزد استاد، به خواندن کتابهای: شرح هدایه، شرح منظومه، شوارق و الشواهد الربوبیة می پرداخته، به طوری که این علوم را در خلال این مدت، به طور کامل فرا میگیرد.

 

آن شهید دور اندیش عقیده داشت که باید در مدارس، هم علوم دینی ترقی داده شود و هم علومی که مورد احتیاج روز است و با نخواندن علوم جدید در مدارس دینی، سخت مخالف بود.

 

آیت الله مدرس برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا گذاشت.

 

سید اسماعیل مدرس (فرزند آن مرحوم) میگوید:

 

پدرم همیشه به طلاب چنین سفارش میکرد:

 

"ترقی و تعالی هر قوم به علم است، اسلام فرا گرفتن علم را فریضه دانسته، اما علم به تنهایی کافی نیست، مسلمانان باید به دو بال علم و تقوا مجهز باشند. انگلیسی ها علم دارند، اما تقوا ندارند، اگر مسلمانان علم و تقوا داشته باشند، هیچ کس بر آنها مسلط نمی شود."

  

ای کاش می توانستم در تهران بمانم و به استماع تقریرات مدرس، موفق گردم. من تمام استادان اصفهان و نجف را درک کرده ام، ولی چنان یافتهام که سخنان آنان نسبت به تحقیقات مدرس، مانند معلم مکتبی بوده و با آن چه مدرس تقریر می کند، فاصله زیادی دارد."

 

مدرس نخستین مجتهدی بود که نهج البلاغه را در متن درسی حوزه های علمیه قرارداد.

 

وقتی شهید مدرس بودجه سال ۱۳۰۶ش را می نگرد که در آن مبلغی برای اضافه حقوق نمایندگان مجلس، که خود نیز از آنها بود، اختصاص دادهاند، بحث ولایت و وکالت را مطرح می سازد و با آن بحث مخالفت خود را اعلام میکند. او می گوید:

 

"گمان می کنم ما که آمدهایم این جا میگوییم وکیلیم، ولی نیستیم. ولی، آن کسی است که آن چه خودش مستقلاً صلاح می داند اجرا کند. وکیل این است که نظر موکلین را بداند. بنده از تمام موکلین خودم که سی کرورباشند، یکی را نمی دانم که راضی باشد، حقوقتان را سیصد تومان بکنیم، چرا؟ برای این که ندارند! ندارند! فقیرند، بی چیزند."

  

مدرس میگوید .

 

"همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند. نمی پسندم که فرزند من به ییلاق منتقل شود و دیگران در محیط گرم تهران و یا جاهای دیگر در شرایط سخت به سر ببرند، مگر این که برای همه آنها چنین شرایطی فراهم شود."

 

 دختر مدرس میگفت:

 

"بسیار و پی درپی اتفاق می افتاد که پدرم بدون قبا یا پیراهن و یا شلوار، درحالی که عبایش را به خود پیچیده بود به خانه میآمد. می دانستم که او فقیر و برهنهای را در راه خود دیده و لباس خود را که مورد نیاز هم بوده، از تن درآورده و بخشیده است."

 

 زندگی سید حسن مدرس

 

 زندگی شهید مدرس را باید در تربیت و تزکیهی آن شهید زیر نظر پدر و جدش، مرحوم سید اسماعیل طباطبایی و مرحوم سید عبدالباقی جستجو نمود. شهید مدرس درباره پدرش می گوید:

 

"او از ما می خواست که اجداد پاکمان را سرمشق قرار دهیم. به ما می گفت صبر و بردباری را از رسول گرامی اسلام (ص)، شجاعت و قناعت را از علی بن ابی طالب (ع)، و عدم تسلیم در برابر ستم را از سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) بیاموزیم. از همان دوران کودکی پدرم به ما یاد می داد که خود را به غذای کم و چشیدن طعم تلخ گرسنگی عادت دهیم؛ چرا که با خالی نگهداشتن اندرون (شکم) بهتر می توان نور معرفت را دید. می گفت:

 

"لباس خود را تمیز نگه داریم و خودمان را برای تهیه لباس نو به زحمت نیندازیم."

 

پدرم همیشه به ما می گفت که در خوردن و خوابیدن زیاده روی نکنیم؛ چون انسان قانع هیچ وقت تسلیم زور نشده و در برابر زر و زیور دنیا، وسوسه نمی شود .


+ نوشته شده درپنجشنبه 22 اسفند 1392ساعت 6:39توسط غلامرضاوظیفه شناس لسکوکلایه مقیم (تهران) | | تعداد بازدید : 263

مطالب قبلی

صفحات وبلاگ